علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 22:44 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود. رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید. آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم : پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟ یدفعه دو دستی زد تو سرشو گفت : اصغر پس ننت کوووووووو؟؟!!!! نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|